پرنسس ماپرنسس ما، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 28 روز سن داره
ملیکا ملیکا ، تا این لحظه: 20 سال و 4 ماه و 11 روز سن داره

❤هلنا پرنسس کوچولوی ما ❤

غم هلنا

سلام عسلم دیروز خاله ومادر بزرگ تصنیم و تانیا به خانه ی ما آمدند انگار شما با تصنیم خوب بودی بله انگار خوب بودی که انقدر بهتان خوش گذشت حدی نداشت وقتی تصنیم رفت هم تو ناراحت شدی هم من من به به خاطر این ناراحت شدم که هلنا ناراحت بود دوستتدارم
31 ارديبهشت 1393

بخور فقط

سلام هلنا عسلم دیروز رفتیم میوه فروشی چی خردیم آلوچه و هندوانه ...................... تو گفتی آلوچه می خوام هندونه می خوام حالا فقط بخور بعد با گریه گفتی دلممم درد می کنه حوله آوردی گفتی بهاری( بخاری ) را روشن کنید               دلم  درد می کنه ...
26 ارديبهشت 1393

نامه ای به پدر

امروز می خواهم نامه ای به پدرم بنویسم       سلام پدرم من در دنیای 2 چیز را دوست دارم یکی گل و دیگری تو گل برای تو وتو برای همیشه پدر عزیزم اگر چه قلبم برای بودنت کوچک است اما با هر طپش قلبم می گویم دوستت دارم از طرف ملیکا     ...
24 ارديبهشت 1393

روز پدر مبارک

سلام هلنا چطوری اومدم ی چیزی بهت بگم امروز روز پدر است و می خواهم از خدای خوب تشکر کنم که ی پدر خوب به ما داده است خدا جون به ما یک هدیه ی بزرگ داده است که اون بابا است  دوس تت دارم بـــــــــــــــــــوس پدرم راه تمام زندگیست ، پدرم دلخوشی همیشگیست . روزت مبارک باباجون ...
24 ارديبهشت 1393

بازی

سلام هلنا امروز مورخ 12 . 2 . ما به بازی رفتیم . باکی با الهام ونازنین ما رفتیم و آشپز بازی بازی همیشگی بعد ها آرمیتا آمد بعد بازی کردیم اول قرار بود الهام مدیر رستوران باشد ومن آشپز نازنین آرمیتا آریشگر و هلنا مدیر آرایشگر ولی بعد عوض شد قرار شد من والهام آشپز آرمیتا و نازنین و هلنا مدیر بازی کردیم وبازی کردیم نوبت نوبت رفتن ما بود ولی هلنا نمی آمدی به زور کلک کلی تورا بردیم ولی امروز خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخیلی به ما خوش گذشت دوستت دارم بوس ...
12 ارديبهشت 1393

پارک

سلام هلن جون جونی امروز مورخ 11 . 2 ما به پارک رفتیم فکر می کنی در آن جا چه کسی را دیدیم آره الهم و نازنین و آرمیتا و مادرشان من والهام رفتیم ال وکلنگ مثل همیشه من بالا بودم چرا بله چون الهام وزنش بیشتر است و قوی تر است الهام 36 کیلو و من 25 کیلو 36 کیلو کجا 25 کیلو کجا ولی تو دلخور بدی چرا چون نمی توانستی سوار لوازم های پارک شوی ولی بعد من آمدم وتورا به سوی سرسره بردم اول تو می ترسیدی ولی بعد ها عاشق اش شدی و من حدود 1 ساعت بند تو بودم بعد من والهام تشنه بودیم رفتیم آب خوردیم چیزی که خیلی خیلی خوب بود  این بود که ما مخویگاهی که هیچ کس در ان نبود و دارای آب بود مخ...
11 ارديبهشت 1393