پارک
هلن جان دیروز رفتیم پارک
حالا از اول همچی را تعریف می کنم
هلی جون تو ساعت 5 تا نمی دونم خواب بودی
من رفتم بیرون بازی با الهام
من با الهام کلی بازی کردم
ساعت 8 آمدم خانه می خواستم بیریم بیرون من تو مامان
ولی من نمی خواستم بیام چون می خواستم سرزمین آهن ببینم قسمت آخرش بود
ولی مامان می گفت بیا
ولی من نمی آمدم
مامان بخاطره این که من بیام زنگ زد به مامان الهام
رفتیم بیرون کلی بهمان خوش گذشت سرسره بازی برای تو عالی
سرسره ها پیچ پیچی هم عالی
آخرش سرسره بازی من و الهام در دسر ساز شد
آن آخر ها من والهام مثل بقل کردن
الهام جلو و من عقب
تازه سرسره هم پیچ پیچی
به من خیلی حال داد ولی به الهام نمی دونم
حالا می گم قسمت دردسر ساز کجا بود
ما وسط سرسره بودیم و آرام می رفتیم ولی یک پسر با سرعت زیاد به من حل داد
اتفاقی برای من نیفتاد ولی الهام لبش به سرسره کشید و بد شد
در پارک خیلی از دوستام را دیدم
مامانم چون دید هلنا خیلی نارا حته گفت فردا شب هم می ریم پارک
یعنی امشب